نویسنده: سپهر سلیمی - سهشنبه ٢٧ اسفند ۱۳٩٢
سپهر سلیمی: یک سوال ساده و در
عین حال مهم؛ چرا در ایران هم مردم و هم مسئولین نسبت به وضعیت محیط زیست
بی توجه هستند؟ یک زمانی اطلاعات کمی در مورد وضعیت محیط زیست بود و رسانه
ها توجه زیادی به این موضوع نمی کردند ولی در حال حاضر این شرایط تا حدودی
تغییر کرده است، چرا هنوز هشدارهای زیست محیطی شنیده نمی شود؟ چرا علیرغم
برگزاری ده ها همایش و انتشار صدها مطلب و خبر در مورد سدسازی اما باز هم
سد گتوند ساخته می شود؟ و چرا هنوز پروژه های طبیعت ستیزانه رونق دارد؟ چرا
هنوز نسبت به مصرف انرژی بی توجه هستیم و ...؟
دکتر آخانی: این سوال مهم ولی سختی است. لذا پاسخ به آن بیش از آنکه قطعی باشد، کمی با حدس و گمان همراه است. من قبلا اشاره ای داشتم که مشکل محیط زیست ایران، انقراض یوز پلنگ نیست، بلکه انقراض متخصص محیط زیست و بخصوص اکولوژیست است. حتی در مقاله ای که تحت عنوان "20 انتظار از ابتکار" نوشتم، این نکته را به عنوان مهمترین درخواست خود از رئیس سازمان مطرح کردم، که اگر می خواهید در آینده سازمانی قوی داشته باشید و بتوانید مشکلات محیط زیست را حل کنید، باید متخصصان زبده اکولوژی تربیت کنید.
با توجه به اینکه دانشگاههای ایران قادر به این کار نیستند، ضرورت دارد صدها بورسیه داده شود. حتی اگر نیمی از آنها به کشور برگردند، می توانند کمک بزرگی به حل مشکلات محیط زیست و مدیریت توسعه پایدار کنند. .
درست است این روزها همه بلند می گویند، دریاچه ارومیه خشک شده، جنگلهای بلوط خشک شده، آلودگی افزایش یافته و ساخت گتوند رسوایی بزرگی در تاریخ مهندسی کشور است، اما به راستی چند نفر می توانند با عدد و رقم دلایل این رویدادها را ذکر کنند و راههای احیای ارومیه را با توجه به پیچیدگیهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی ایران ارائه کنند، برای آلودگی اطلاعات مستقل بدهند و دقیقا بگویند، سهم هر دستگاه دولتی، صنایع، خودروها، و یا هر فرد عادی در ایجاد آلودگی چیست؟
همه آنچه ما می شنویم آمارهای دولتی است که خیلی نمی توان به درستی آنها مطمئن بود. دانشگاههای ما تقریبا روی هیچکدام از این موضوعات تحقیق اساسی نمی کنند. علت آن این است که کدام دستگاه دولتی حاضر است به محققی پول بدهد که فردا مچ خودش را بگیرد؟
تحقیقات هم بیشتر برای مقاله سازی است و بس. سازمان محیط زیست که باید مهمترین سازمان سفارش دهنده این تحقیقات باشد، نه پولی برای این کارها دارد و نه کادر کارشناسی و مدیریتی آن علاقه ای به حمایت از این تحقیقات دارند. با این وضعیت مشکلات محیط زیست ما شده در کلی گویی و غور زدن! حتی اندک متخصصانی هم که هستند، همدیگر را قبول ندارند و برای تقسیم منابع کوچک مالی با هم در ستیزند.
بودجه های ضعیف تحقیقاتی دانشگاهها هم اغلب اعضای هیئت علمی را به سوی محافظه کاری و زدو بند هدایت می کند. آدمی هم که محافظه کار شد و یا برای پول به زدو بند متوسل شد، نمی تواند محققی صادق، مستقل و با شهامت باشد. در مورد سد سازی مطمئن بدانید وزارتی که خود بانی سد سازی است، نمی گذارد اطلاعاتش به دست دیگران بیفتد. پس نتیجه می شود که اعتراضات در حد گفته های رسانه ای محدود می شود و در اجرا بکار نمی آید.
سپهر سلیمی: از هر کسی در مورد مشکلات محیط زیست ایران سوال کنیم از آلودگی ایجاد شده توسط صنایع، نابودی منابع آبی و انقراض گونه های جانوری نظیر یوزپلنگ و پلنگ می گوید اما کمتر کسی است که اشاره ای به روند رو به رشد انقراض گونه های گیاهی کند. حتی شاید بسیاری از حامیان با سابقه محیط زیست در ایران هیچ اطلاعی در مورد گیاهان در حال انقراض نداشته باشند و نامی از آن نشنیده باشند.
دکتر آخانی: شما به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. جالب است که بدانید که 24% فلور ایران بومی و انحصاری ایران است. هر چند ما اطلاع دقیقی از انقراض آنها نداریم، ولی موارد بسیاری از این گیاهان به حدی نادرند که به دلایل تخریب رویشگاه یا منقرض شده اند و یا با سرعت زیاد در مسیر انقراض قرار دارند. من موارد چندی از انقراضهای مهم را به مسئولین و رسانه ها منتقل کردم، ولی هیچ واکنش جدی ندیدم.
اینکه به آنها توجه نمی شود دلایل متعدی دارد:
دلیل اول روانی است. معمولا حیوانات، چون از نظر فیزیولوژیکی و حتی احساسی به انسانها نزدیکترند، از نظر عاطفی مرگ آنها برای انسانها ملموس تر و دردناکتر است.
دلیل دوم حجم تبلیغات وسیع در مورد جانوران بزرگ است. بسیاری از آنهایی که خوراک رسانه ها را تامین می کنند، به خاطر جذابیتهای خبری خیلی بهتر می توانند توجه خواننده را به پلنگ و یوز پلنگ جذب کنند، تا مثلا یک گونه گوَن.
دلیل سوم ساختار تاریخی سازمان محیط زیست ماست که اصولا خود را موظف به حفاظت از گونه های جانوری می داند و حتی قانون هم به این سازمان اجازه دخالت در مورد گونه های گیاهی را نداده است. مثلا اگر کسی درختی را در محدوده پارک ملی قطع کند، این سازمان جنگلها و مراتع است که باید آن فرد را به دادگاه معرفی کند!
کم کاری ما متخصصان گیاهشناس هم دلیل چهارم است. آموزش گیاهشناسی ما آنطور که باید و شاید با مقوله حفاظت و اکولوژی رابطه ی چندانی ندارد. اغلب گیاهشناسان ما دنبال راههای ساده مقاله سازی و یا انتشار کتابهای تقلیدی هستند، به همین دلیل می بینید اکثر مقالات گیاهشناسان ما شده معرفی گونه و یا گزارشات جدید – که در بسیاری از موارد درستی آنها با تردید جدی همراه است.
جالب است بدایند که من هنوز نتوانسته ام همکاران خودم را در دانشگاه تهران قانع کنم درسی به نام تنوع زیستی و زیست شناسی حفاظت را جزء دروس پایه و اجباری رشته های زیست شناسی وارد کنند. کتابهای درسی مدرسه هم در بدلیل نا آشنایی نویسندگان آنها با گیاهان ایران باعث شده در انتقال مطالب مفید و آموزنده به دانش آموزان موفق نباشند.
دلیل پنجمی هم وجود دارد، که مثل خوره به جان محیط زیست ما افتاده و معلوم نیست بلاخره کی برای آن چاره اندیشیده می شود. آنهم بی رنگ بودن اهمیت و جایگاه محیط طبیعی در سازمان محیط زیست و اشغال پستهای مدیریتی آن با کسانی است که اصلا محیط طبیعی را نمی شناسند. به استثنای دو مورد در زمانهای بسیار کوتاه – زمانی که دکتر اعتماد رئیس موزه تاریخ طبیعی سازمان محیط زیست بود و چند ماهی هم که دکتر کیابی مدیر کل محیط طبیعی بود – دیگر در این سازمان یک زیست شناس به معنای حرفه ای آن نقشی در مدیریت و تصمیم گیریها نداشت. حالا شما چگونه می توانید انتظار داشته باشید مدیران سیاسی بتوانند در این حوزه اهمیت گیاهان را درک کنند و از اکولوژی جانوری چیزی بفهمند. نتیجه این می شود که می افتند توی دامهای پوپولیستی که نمونه آن رسوایی ورود ببر سیبری بود، و این روزها هم بحث شکار و احتمالا چند روز بعد تکثیر یوز پلنگ در باغ وحش!
من چگونه می توانم از مدیرانی که هنوز ارزش تنوع زیستی چند هکتار خاک پردیسان را درک نمی کنند و آنرا داده اند شهرداری تا چند تا مجسمه قوچ و میش پلاستیکی برایشان درست کند، بخواهم برای حفظ گونه های گیاهی هم برنامه ای داشته باشند.
سپهر سلیمی: فرض کنید هیچ تغییری در روند موجود ایجاد نشود. یعنی بی توجهی دولت به محیط زیست با شتاب فعلی ادامه پیدا کند و زور و توان سازمانهای غیردولتی زیست محیطی و کوشندگان زیست محیطی نیز در حد فعلی باقی بماند. در این شرایط چه آینده ای را برای زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی تصور می کنید؟
دکتر آخانی: من به عنوان یک محقق و کنشگر زیست محیطی نمی توانم اینقدر بدبین باشم. تکامل اجتماعی راه خودش را می رود. الان محیط زیست دغدغه همه شده است. شاید هر دو هفته در ایران یک همایش در مورد محیط زیست تشکیل می شود. حتی مخربان محیط زیست هم در این همایشها و نمایشگاهها شرکت جدی دارند و ژست محیط زیستی می گیرند. شاید این گردهمایی ها خیلی نتواند کارآیی داشته باشد، ولی حداقل آن این است که فرهنگ سازی می شود و در آینده حجم مطالبات اجتماعی را بالا می برد. الان مشکلات کلان محیط زیست مانند خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود، ریزگردها و آلودگی به حدی عمومی شده که مسئولین چاره ای ندارند در مورد آنها فکر کنند.
زمانی در ایران "سد سازی" آنقدر تقدیس می شد که کمتر کسی حتی جرات می کرد در مورد آن حرف بزند. من در زمان آقای خاتمی نامه ای به ایشان نوشتم، و جالب است که روزنامه همشهری جمله مربوط به سد سازی را سانسور کرد. ولی حالا دهها مقاله در این روزنامه در نقد سد سازی منتشر می شود. الان به راحتی می توان در حضور وزیر نیرو به سیاست سد سازی با سنگین ترین عبارتها تاخت. اینها بستر تغییر را فراهم می کند.
اما اینکه زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی چه آینده ای خواهد شد، جای نگرانی جدی دارد. ما در دو قرن اخیر تخریب شدید محیط زیست را در بسیاری از کشورهایی که امروز از مدافعان جدی محیط زیست در سطح جهانی هستند هم داشته ایم. ولی یک تفاوت بزرگ بین این کشورها – که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی هستند- با ایران وجود دارد. اغلب این کشورها در عرضهای جغرافیایی بالاتر قرار دارند و اقلیم مرطوب دارند. احیای زیست بوم در مناطق مرطوب خیلی راحتر است. ولی زیست بومهای مناطق خشک، در صورت نابودی به دلیل پدیده بیابان زایی ممکن است هرگز قابلیت احیا نداشته باشند. ما باید این حساسیت اکوسیستمهای خشک را به جامعه و مدیران توضیح دهیم.
شرایط زندگی شهروندان ایرانی هم بسیار جای نگرانی دارد. آلودگی نه تنها تهران، که کیفیت زندگی را در بسیاری از شهرهای بزرگ بشدت پایین آورده است. البته برای حل آلودگی راههای خیلی ساده وجود دارد، فقط اراده مسئولین را می خواهد، که اجازه دهند درآمدهای نفتی نه صرف صدقه دادن به مردم و حمایت از گروهی خاص ، که صرف بهبود کیفیت و کمیت حمل و نقل عمومی گردد. بخصوص با گسترش سیستم حمل و نقل ریلی بسیاری از مشکلات فعلی قابل حل است. دولت هم باید در مورد کارخانه های آلوده کننده مثلا در شهرهایی مانند اراک، اصفهان و اهواز تصمیم حاکمیتی و جدی بگیرد، یا باید تکنولوژی آنها را اصلاح کند و یا اگر امکان ندارد بدون تعارف آنها را یا تعطیل کند و یا جابجا.

سایت نجات پاسارگاد:
دکتر حسین آخانی استاد و مدیر بخش علوم گیاهی در دانشکده زیست شناسی در
بین طرفداران محیط زیست در ایران چهره شناخته ای است. ایشان از اندک چهره
های دانشگاهی است که در سالهای گذشته فارغ از محافظه کاری های موجود به
بیان راهکار و انتقاد هایی سازنده در خصوص وضعیت زیست بوم ایران پرداخته
اند.
جایزه نوروز و انتخاب ایشان به عنوان «بهترین شخصیت محیط زیست و میراث طبیعی سال 92»*بنیاد جهانی پاسارگاد بهانه ای شد برای گفت و گو با ایشان.
در این گفتگو ما به دنبال طرح پرسش های صرفاً تخصصی نبودیم، هدف آن بوده و هست که از لابلای نظرات منتخبان محیط زیست راه هایی پیدا شود برای ارتباط هر چه بهتر مردم، کوشندگان محیط زیست و کارشناسان. راهی برای برون رفت از وضع موجود و مرهمی برای زخم های بی شمار زیست بوم ایران
جایزه نوروز و انتخاب ایشان به عنوان «بهترین شخصیت محیط زیست و میراث طبیعی سال 92»*بنیاد جهانی پاسارگاد بهانه ای شد برای گفت و گو با ایشان.
در این گفتگو ما به دنبال طرح پرسش های صرفاً تخصصی نبودیم، هدف آن بوده و هست که از لابلای نظرات منتخبان محیط زیست راه هایی پیدا شود برای ارتباط هر چه بهتر مردم، کوشندگان محیط زیست و کارشناسان. راهی برای برون رفت از وضع موجود و مرهمی برای زخم های بی شمار زیست بوم ایران

دکتر آخانی: این سوال مهم ولی سختی است. لذا پاسخ به آن بیش از آنکه قطعی باشد، کمی با حدس و گمان همراه است. من قبلا اشاره ای داشتم که مشکل محیط زیست ایران، انقراض یوز پلنگ نیست، بلکه انقراض متخصص محیط زیست و بخصوص اکولوژیست است. حتی در مقاله ای که تحت عنوان "20 انتظار از ابتکار" نوشتم، این نکته را به عنوان مهمترین درخواست خود از رئیس سازمان مطرح کردم، که اگر می خواهید در آینده سازمانی قوی داشته باشید و بتوانید مشکلات محیط زیست را حل کنید، باید متخصصان زبده اکولوژی تربیت کنید.
با توجه به اینکه دانشگاههای ایران قادر به این کار نیستند، ضرورت دارد صدها بورسیه داده شود. حتی اگر نیمی از آنها به کشور برگردند، می توانند کمک بزرگی به حل مشکلات محیط زیست و مدیریت توسعه پایدار کنند. .
درست است این روزها همه بلند می گویند، دریاچه ارومیه خشک شده، جنگلهای بلوط خشک شده، آلودگی افزایش یافته و ساخت گتوند رسوایی بزرگی در تاریخ مهندسی کشور است، اما به راستی چند نفر می توانند با عدد و رقم دلایل این رویدادها را ذکر کنند و راههای احیای ارومیه را با توجه به پیچیدگیهای اقتصادی-اجتماعی-سیاسی ایران ارائه کنند، برای آلودگی اطلاعات مستقل بدهند و دقیقا بگویند، سهم هر دستگاه دولتی، صنایع، خودروها، و یا هر فرد عادی در ایجاد آلودگی چیست؟
همه آنچه ما می شنویم آمارهای دولتی است که خیلی نمی توان به درستی آنها مطمئن بود. دانشگاههای ما تقریبا روی هیچکدام از این موضوعات تحقیق اساسی نمی کنند. علت آن این است که کدام دستگاه دولتی حاضر است به محققی پول بدهد که فردا مچ خودش را بگیرد؟
تحقیقات هم بیشتر برای مقاله سازی است و بس. سازمان محیط زیست که باید مهمترین سازمان سفارش دهنده این تحقیقات باشد، نه پولی برای این کارها دارد و نه کادر کارشناسی و مدیریتی آن علاقه ای به حمایت از این تحقیقات دارند. با این وضعیت مشکلات محیط زیست ما شده در کلی گویی و غور زدن! حتی اندک متخصصانی هم که هستند، همدیگر را قبول ندارند و برای تقسیم منابع کوچک مالی با هم در ستیزند.
بودجه های ضعیف تحقیقاتی دانشگاهها هم اغلب اعضای هیئت علمی را به سوی محافظه کاری و زدو بند هدایت می کند. آدمی هم که محافظه کار شد و یا برای پول به زدو بند متوسل شد، نمی تواند محققی صادق، مستقل و با شهامت باشد. در مورد سد سازی مطمئن بدانید وزارتی که خود بانی سد سازی است، نمی گذارد اطلاعاتش به دست دیگران بیفتد. پس نتیجه می شود که اعتراضات در حد گفته های رسانه ای محدود می شود و در اجرا بکار نمی آید.
سپهر سلیمی: از هر کسی در مورد مشکلات محیط زیست ایران سوال کنیم از آلودگی ایجاد شده توسط صنایع، نابودی منابع آبی و انقراض گونه های جانوری نظیر یوزپلنگ و پلنگ می گوید اما کمتر کسی است که اشاره ای به روند رو به رشد انقراض گونه های گیاهی کند. حتی شاید بسیاری از حامیان با سابقه محیط زیست در ایران هیچ اطلاعی در مورد گیاهان در حال انقراض نداشته باشند و نامی از آن نشنیده باشند.
دکتر آخانی: شما به نکته بسیار مهمی اشاره کردید. جالب است که بدانید که 24% فلور ایران بومی و انحصاری ایران است. هر چند ما اطلاع دقیقی از انقراض آنها نداریم، ولی موارد بسیاری از این گیاهان به حدی نادرند که به دلایل تخریب رویشگاه یا منقرض شده اند و یا با سرعت زیاد در مسیر انقراض قرار دارند. من موارد چندی از انقراضهای مهم را به مسئولین و رسانه ها منتقل کردم، ولی هیچ واکنش جدی ندیدم.
اینکه به آنها توجه نمی شود دلایل متعدی دارد:
دلیل اول روانی است. معمولا حیوانات، چون از نظر فیزیولوژیکی و حتی احساسی به انسانها نزدیکترند، از نظر عاطفی مرگ آنها برای انسانها ملموس تر و دردناکتر است.
دلیل دوم حجم تبلیغات وسیع در مورد جانوران بزرگ است. بسیاری از آنهایی که خوراک رسانه ها را تامین می کنند، به خاطر جذابیتهای خبری خیلی بهتر می توانند توجه خواننده را به پلنگ و یوز پلنگ جذب کنند، تا مثلا یک گونه گوَن.
دلیل سوم ساختار تاریخی سازمان محیط زیست ماست که اصولا خود را موظف به حفاظت از گونه های جانوری می داند و حتی قانون هم به این سازمان اجازه دخالت در مورد گونه های گیاهی را نداده است. مثلا اگر کسی درختی را در محدوده پارک ملی قطع کند، این سازمان جنگلها و مراتع است که باید آن فرد را به دادگاه معرفی کند!
کم کاری ما متخصصان گیاهشناس هم دلیل چهارم است. آموزش گیاهشناسی ما آنطور که باید و شاید با مقوله حفاظت و اکولوژی رابطه ی چندانی ندارد. اغلب گیاهشناسان ما دنبال راههای ساده مقاله سازی و یا انتشار کتابهای تقلیدی هستند، به همین دلیل می بینید اکثر مقالات گیاهشناسان ما شده معرفی گونه و یا گزارشات جدید – که در بسیاری از موارد درستی آنها با تردید جدی همراه است.
جالب است بدایند که من هنوز نتوانسته ام همکاران خودم را در دانشگاه تهران قانع کنم درسی به نام تنوع زیستی و زیست شناسی حفاظت را جزء دروس پایه و اجباری رشته های زیست شناسی وارد کنند. کتابهای درسی مدرسه هم در بدلیل نا آشنایی نویسندگان آنها با گیاهان ایران باعث شده در انتقال مطالب مفید و آموزنده به دانش آموزان موفق نباشند.
دلیل پنجمی هم وجود دارد، که مثل خوره به جان محیط زیست ما افتاده و معلوم نیست بلاخره کی برای آن چاره اندیشیده می شود. آنهم بی رنگ بودن اهمیت و جایگاه محیط طبیعی در سازمان محیط زیست و اشغال پستهای مدیریتی آن با کسانی است که اصلا محیط طبیعی را نمی شناسند. به استثنای دو مورد در زمانهای بسیار کوتاه – زمانی که دکتر اعتماد رئیس موزه تاریخ طبیعی سازمان محیط زیست بود و چند ماهی هم که دکتر کیابی مدیر کل محیط طبیعی بود – دیگر در این سازمان یک زیست شناس به معنای حرفه ای آن نقشی در مدیریت و تصمیم گیریها نداشت. حالا شما چگونه می توانید انتظار داشته باشید مدیران سیاسی بتوانند در این حوزه اهمیت گیاهان را درک کنند و از اکولوژی جانوری چیزی بفهمند. نتیجه این می شود که می افتند توی دامهای پوپولیستی که نمونه آن رسوایی ورود ببر سیبری بود، و این روزها هم بحث شکار و احتمالا چند روز بعد تکثیر یوز پلنگ در باغ وحش!
من چگونه می توانم از مدیرانی که هنوز ارزش تنوع زیستی چند هکتار خاک پردیسان را درک نمی کنند و آنرا داده اند شهرداری تا چند تا مجسمه قوچ و میش پلاستیکی برایشان درست کند، بخواهم برای حفظ گونه های گیاهی هم برنامه ای داشته باشند.
سپهر سلیمی: فرض کنید هیچ تغییری در روند موجود ایجاد نشود. یعنی بی توجهی دولت به محیط زیست با شتاب فعلی ادامه پیدا کند و زور و توان سازمانهای غیردولتی زیست محیطی و کوشندگان زیست محیطی نیز در حد فعلی باقی بماند. در این شرایط چه آینده ای را برای زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی تصور می کنید؟
دکتر آخانی: من به عنوان یک محقق و کنشگر زیست محیطی نمی توانم اینقدر بدبین باشم. تکامل اجتماعی راه خودش را می رود. الان محیط زیست دغدغه همه شده است. شاید هر دو هفته در ایران یک همایش در مورد محیط زیست تشکیل می شود. حتی مخربان محیط زیست هم در این همایشها و نمایشگاهها شرکت جدی دارند و ژست محیط زیستی می گیرند. شاید این گردهمایی ها خیلی نتواند کارآیی داشته باشد، ولی حداقل آن این است که فرهنگ سازی می شود و در آینده حجم مطالبات اجتماعی را بالا می برد. الان مشکلات کلان محیط زیست مانند خشک شدن دریاچه ارومیه و زاینده رود، ریزگردها و آلودگی به حدی عمومی شده که مسئولین چاره ای ندارند در مورد آنها فکر کنند.
زمانی در ایران "سد سازی" آنقدر تقدیس می شد که کمتر کسی حتی جرات می کرد در مورد آن حرف بزند. من در زمان آقای خاتمی نامه ای به ایشان نوشتم، و جالب است که روزنامه همشهری جمله مربوط به سد سازی را سانسور کرد. ولی حالا دهها مقاله در این روزنامه در نقد سد سازی منتشر می شود. الان به راحتی می توان در حضور وزیر نیرو به سیاست سد سازی با سنگین ترین عبارتها تاخت. اینها بستر تغییر را فراهم می کند.
اما اینکه زیست بوم ایران و شهروندان ایرانی چه آینده ای خواهد شد، جای نگرانی جدی دارد. ما در دو قرن اخیر تخریب شدید محیط زیست را در بسیاری از کشورهایی که امروز از مدافعان جدی محیط زیست در سطح جهانی هستند هم داشته ایم. ولی یک تفاوت بزرگ بین این کشورها – که عمدتا در اروپا و آمریکای شمالی هستند- با ایران وجود دارد. اغلب این کشورها در عرضهای جغرافیایی بالاتر قرار دارند و اقلیم مرطوب دارند. احیای زیست بوم در مناطق مرطوب خیلی راحتر است. ولی زیست بومهای مناطق خشک، در صورت نابودی به دلیل پدیده بیابان زایی ممکن است هرگز قابلیت احیا نداشته باشند. ما باید این حساسیت اکوسیستمهای خشک را به جامعه و مدیران توضیح دهیم.
شرایط زندگی شهروندان ایرانی هم بسیار جای نگرانی دارد. آلودگی نه تنها تهران، که کیفیت زندگی را در بسیاری از شهرهای بزرگ بشدت پایین آورده است. البته برای حل آلودگی راههای خیلی ساده وجود دارد، فقط اراده مسئولین را می خواهد، که اجازه دهند درآمدهای نفتی نه صرف صدقه دادن به مردم و حمایت از گروهی خاص ، که صرف بهبود کیفیت و کمیت حمل و نقل عمومی گردد. بخصوص با گسترش سیستم حمل و نقل ریلی بسیاری از مشکلات فعلی قابل حل است. دولت هم باید در مورد کارخانه های آلوده کننده مثلا در شهرهایی مانند اراک، اصفهان و اهواز تصمیم حاکمیتی و جدی بگیرد، یا باید تکنولوژی آنها را اصلاح کند و یا اگر امکان ندارد بدون تعارف آنها را یا تعطیل کند و یا جابجا.
No comments:
Post a Comment
Thanks for your comment